من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستانم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد
داخل خانه پر مهر و صفا مان گردد
یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند
شرط وارد گشتن
شستشوی دلها
شرط آن
داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
به درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار ……
خانه دوستی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست.

روزی خبرنگار جوانی از توماس ادیسون مخترع بزرگ پرسید:((شنیده ایم که برای اختراع لامپ تا کنون تلاش های زیادی کرده اید و می کنید اما گویا موفق نشده اید!چرا هنوز با وجود بیش از 900شکست همچنان به فعالیت خود ادامه می دهید؟
ادیسون با لحنی خونسرد و مطمئن جواب داد: ببخشید آقا من 900 بار شکست نخرده ام بلکه 900روش یاد گرفته ام که لامپ چگونه ساخته نمی شود.

زنــــدگی با پــــــدر یـعنی اطـمیـنان
زنـــــــدگی با مـــــادر یـعنی اسایشـی به یاد مـانـدنــی
زنــــــــــدگی با خـــــانواده یعنــی محـــبــت و عــشــق
هر کــدام نبــاشد بـی شــک جــایش هـــیچ وقــت پر نـمیــشود….

بهشت همین جاست ، لازم نیست راه خود را دور کنی
بهشت یعنی کمک کردن به دیگران
پس قدمی در جهت شادی دیگران برداریم
حتی با یک لبخند،یک سلام گرم…
یک تماس،یک پیام …
یک ایمیل ،یک نظر…
یک دلداری ،یک دعا ..

امروز همه را دوست بدار…
ببخش…
ایمان داشته باش…
ترس ها را بیرون بریز…
و خدارو صدا بزن
امروز روز موفقیت توست
به شرط خندیدنت
بخند….
تو در آغوش خدایی…

خوب ببین…
زندگی زیباست…
رنگارنگ است…
روزها خوبند…
ماه ها بهترند…
و سالها عالی ترند…
می گذرند….
و تو تمامی خوبی ها را تجربه میکنی…
قدم هایت که ایستاد…
روبرویِ خدایی…
رویِ ماهِ خدا را همانجا ببوس ;)

درسـت در همـان لحظـه کـه دیگـران نا امیـد می شـوند،
افـراد مـوفق ادامـه می دهنـد…
آنتونی رابینز

قلبی نیرومند عطا فرما که هیچ نوع فکر ناشایستی نتواند آنرا ناتوان سازد٬
دلی شکست ناپذیر عطا کن که هیچ مصیبتی نتواند آنرا خسته نماید.
باطنی پاک و راست ببخش که هیچ نوع خیال فاسد و ناشایستی نتواند آنرا از راه بدر برد.
و نیز ای خداوند مرا فهم بده تا ترا بشناسم٬
وقت عطا کن تا ترا جستجو کنم
و
حکمت تا ترا بیابم و وفاداری تا در نزد تو بمانم.
" آمین "

چه شبی است!
چه لحظههای سبک و مهربان و لطیفی،
گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشستهام.
میبارد و میبارد و هر لحظه بیشتر نیرو میگیرد.
هر قطرهاش فرشتهای است که از آسمان بر سرم فرود میآید.
چه میدانم؟
خداست که دارد یک ریز، غزل میسراید؛
غزلهای عاشقانهی مهربان و پر از نوازش.
هر قطرهی این باران،
کلمهای از آن سرودهاست.
دکتر شریعتی

گُلی از شاخه اگر میچینیم،
برگ برگاش نکنیم و به بادش ندهیم.
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آن
هی بخوانیم و ببوییم و معطّر بشویم.
شاید از باغچه کوچک اندیشهمان گُل رویید…
"سهراب سپهری"

.: Weblog Themes By Pichak :.